...خود را به یاد آور

تنها چیزی که فراموش می کنیم و سعی در به یاد آوردن آن نمی کنیم خودمان است... پس بیایید خود را از نو به یاد اوریم

...خود را به یاد آور

تنها چیزی که فراموش می کنیم و سعی در به یاد آوردن آن نمی کنیم خودمان است... پس بیایید خود را از نو به یاد اوریم

سیب

دنیا ایستاده است
سیبهایی به هوا انداخته ام
که هزار چرخ بخورد
و برگردد
هیچیک برنگشته است
گویی نه در مدار من
که در مدار دیگری
چرخ می خورد

هر سیب که به هوا می اندازم
یا ذغال گداخته سرخی می شود
مثل زمین
و می رود به مدار خودمدار خویش
یا شهابی که سوخته می گذرد

گاهی خدایی هستم که در زمین ساکن است
گاهی کودکی حیران
از سیبهایی که برنگشته اند

دهانم گس می شود
سیبستان ام چراغان
از سفینه های کوچک سرخ
جایی گم شده ام

زمین ایستاده است
دنیا آرام است
تا خود را پیدا کنم
سنگی بر می دارم
به میان آب می اندازم
کجای آن موج ام؟ 

قصه ادامه دارد
من کودکی که با قصه های خودم به خواب می روم
کسی گوش نمی کند

با سنگی پرتاب می شوم
میانه آبی که تازه صوفی شده است
تا در خلوت اش شریک شوم
تا کسی پیدایم نکند

تا وقتی نفس دارم
زیر آب می مانم
دنبال ام نگردید

نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش

به پسرم درس بدهید
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند ،
اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد ، انسان صدیقی هم وجود دارد .
به او بگویید ، به ازای هر سیاستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردی هم یافت می شود .
به او بیاموزید ، که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست .
می دانم که وقت می گیرد ، اما
به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش ، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد .
به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد .
از پیروز شدن لذت ببرد .
او را از غبطه خوردن بر حذر دارید .
به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید .
اگر می توانید ، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید .
به او بگویید تعمق کند ، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود .
به گل های درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز می کنند ، دقیق شود .
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد .
به پسرم یاد بدهید با ملایم ها ، ملایم و با گردن کش ها ، گردن کش باشد .
به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند .
به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند .
ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید .
اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند .
به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد .
به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند ، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست .
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد .
در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید.
 اما از او یک نازپرورده نسازید .
بگذارید که او شجاع باشد ،
به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد
توقع زیادی است اما
ببینید که چه می توانید بکنید ،
پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است

زن از نگاه بزرگان


زن "ریحانه آفرینش" ، در طول تاریخ همواره مورد بحث و توجه بزرگان واقع گردیده و دیدگاه های مختلفی در مورد او وجود دارد.

در مطلب ذیل مختصرا سخن بعضی از بزرگان در بیان جایگاه، مقام و ارزش زن ارائه گردیده است:

امام صادق (ع) : دختر « حسنه » و پسر « نعمت » است ، حسنه ثواب و نعمت حساب دارد .

امام صادق (ع) : بیشترین خوبی در وجود زنان است .

رسول اکرم (ص) : بهترین متاع دنیا ، همسر شایسته است .

حضرت علی (ع) : دختر ، فرزندی است مهربان ، مونس ، مددکار ، مبارک و مربی .

امام سجاد (ع) : بهترین ِ فرزندان شما دخترانند .

امام خمینی (ره) : از دامن زن است که مرد به معراج می رود .

ناپلئون : اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟

برنارد شاو : زن شاهکار خلقت است .

 آناتول فرانس : زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست

امرسون : تمدن چیست ؟ نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است .

علامه اقبال لاهوری : زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی ، نمونه عطوفت و چشمه عنایت است .

لامارتین : منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود. 

« شیلر » شاعر انگلیسی : هر کجا مردی یافت شد که به مقامات عالیه رسیده یقیناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است .

ویلیام شکسپیر : چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش .

گوته : زن تاج سر آفرینش است ، او شریک زندگی و یار ساعات درماندگی است.

سوال و جواب اعرابی از حضرت رسول

روایت است از انس ابن مالک که روزی حضرت رسالت پناه در مسجد نشسته بودند.

ناگاه مردی از عرب وارد شد و بر  آن حضرت سلام کرد حضرت جوابش دادند و فرمود از کجا میایی؟

عرض کرد: از راه دور می آ یم و سوال چندی از شما دارم وجواب  آن را از شما میخواهم.

حضرت فرمود: بپرس تا جواب بشنوی

عرض کرد میخواهم داناترین مردم باشم  ------------------------------  فرمود از خدا بترس

عرض کرد میخواهم از خاصان درگاه حق باشم  ------------------------  فرمود شب و روز قر آن بخوان

عرض کرد میخواهم همیشه دل من روشن باشد  -----------------------  فرمود مرگ را فراموش مکن

عرض کرد میخواهم همیشه در رحمت حق باشم  -----------------------  فرمود با خلق خدا نیکی کن

عرض کرد میخواهم از دشمن به من  آفتی نرسد  ----------------------  فرمود توکل به خدا کن

عرض کرد میخواهم در چشم مردم خوار نباشم  ------------------------  فرمود پرهیزکار باش

عرض کرد میخواهم عمر من طولانی باشد  ----------------------------  فرمود صله رحم کن

عرض کرد میخواهم روزی من وسیع گردد  ----------------------------  فرمود همیشه با وضو باش

عرض کرد میخواهم به  آتش دوزخ نسوزم  ----------------------------  فرمود چشم و زبان خود را ببند

عرض کرد میخواهم بدانم گناهانم به چه چیز ریخته میشوند؟  ------------  فرمود به تضرع و توبه به حال بیچارگی

عرض کرد میخواهم سنگین ترین مردم باشم  ---------------------------  فرمود از کسی چیزی مخواه

عرض کرد میخواهم پرده عصمتم دریده نشود  --------------------------  فرمود پرده کس را ندر

عرض کرد میخواهم که گورم تنگ نباشد  -------------------------------  فرمود که مداومت کن به قرائت سوره تبارک

عرض کرد میخواهم مال من بسیار شود  --------------------------------  فرمود مداومت کن به قرائت سوره مبارکه واقعه هرشب

عرض کرد میخواهم فردای قیامت ایمن باشم  ----------------------------  فرمود میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش

عرض کرد میخواهم خدای تعالی را در نماز حاضر یابم  ------------------  فرمود در وقت ساختن وضو بسیار دقت کن

عرض کرد میخواهم از خاصان باشم  ------------------------------------  فرمود در کارها راستی و درستی پیشه کن

عرض کرد میخواهم درنامه عمل من گناه نباشد همیشه خیر و خوبی باشد---  فرمودبه پدرومادرنیکی کن

عرض کرد میخواهم برای من عذاب قبر نباشد  ----------------------------  فرمود جامه خود را پاک نگه دار

     

اهمیت نماز

رسول اکرم (ص) می فرمایند:

همانا اولین فریضه ای که از طرف خداوند بر بندگانش واجد شد نماز بود

و آخرین فریضه ای که تا دم مرگ از او ساقط نمیگردد و وجوبش همچنان باقی است نماز است

و اوّلین چیزی که بنده به آن در روز قیامت محاسبه می گردد، نماز است .

پس اگر کسی جواب داد ، بعد از آن کار بر او آسان میگردد و اگر جواب نداد ، بعد از آن کار بر او سخت می شود
 

مردن امر ساده ای است...

مردن امر ساده ای است

و از زندگی کردن بسیار آسانتر است

تمام خفقان مرگ

در مقابل یک شک

در مقابل یک حرص

در مقابل یک ترس

در مقابل یک کینه

در مقابل یک عشق

هیچ است

مردن امر ساده ای است

و در مقابل خستگی زندگی

چون سفری است که

در یک روز تعطیل می کنیم

و دیگر هرگز باز نمی گردیم !

محمد(ص) از نگاه ویل دورانت

  زندگی پیامبر، بسیار ساده بود. خانه هایی که بتوالی در آنها اقامت گرفت همه از خشت بودند و بیش از دو متر و نیم بلندی نداشتند.


سقف آنها از شاخه خرما بود و درب آنها پرده هایی از موی بز یا کرک شتر. بستر وی تشکی بود که بر زمین گسترده می شد.


بارها او را می دیدند که :


پاپوش خود را می دوخت، یا لباس خود را وصله می زد، یا آتش روشن می کرد، یا خانه را جارو می کرد،


یا بز خانگی را در حیاط می دوشید، و یا از بازار خوراکی می خرید.


با دست غذا می خورد و پس از غذا انگشتان خود را پاک می کرد.


خوراک عمده وی خرما و نان جو بود، شیر و عسل همه تجملی بود که گاهی از آن بهره می گرفت.


شراب را که بر دیگران حرام کرده بود هرگز ننوشید. با بزرگان خوش برخورد و با ضعیفان گشاده رو بود،


و در مقابل گردن فرازان مغرور، بزرگ، و با مهابت.


با یاران خود سختگیر نبود، از بیماران عیادت می کرد، در تشییع هر جنازه ای که بر او می گذشت شرکت می جست.


هرگز به ابهت قدرت تظاهر نمی کرد، دوست نداشت که نسبت بدو با تکریم خاص رفتار کنند.


دعوت برده را برای غذا می پذیرفت. کاری که قوت و فرصت انجام آن را داشت به برده واگذار نمی کرد.


با آنکه از غنیمت و منابع دیگر مال فراوان به دست او می رسید، برای خانواده خود بسیار کم خرج می کرد؛


آنچه برای خودش تخصیص می داد از کم هم کمتر بود؛


قسمت اعظم مالی را که به دست او می رسید صرف صدقات می کرد...

فرزند خوانده

شاگردان سال اول دبستان کلاسی در باره عکس خانواده ای بحث می کردند.
 
در عکس پسر کوچکی رنگ موی متفاوتی با سایر اعضای خانواده داشت .
 
یکی از بچه ها اظهار کرد که او فرزند خوانده است
 
و دختر کوچکی گفت: من درباره فرزند خواندگی همه چیز را می دانم
 
چون خودم فرزند خوانده هستم
 
یکی دیگر از بچه ها پرسید: فرزند خواندگی یعنی چه؟
 
دخترک گفت :یعنی اینکه به جای شکم در قلب مادرت رشد کنی.
 

قضاوت

رئیس سرخ بوستان خدای خودش را اینطور قسم میدهد:
 
که ای خدای بزرگ به من کمک کن که هر وقت خواستم در مورد راه رفتن دیگری قضاوت کنم
 
قدری با کفشهای او راه بروم.
 
 

هزار و سه پند ...

شیطان به حضور حضرت موسی امد و گفت :آیا می خواهی به تو هزار و سه پند بیاموزم ؟
 
موسی گفت:انچه تو میدانی من بیشتر میدانم و نیازی به پند تو ندارم .
 
در همین حال جبرئیل وارد شد و عرض کرد :ای موسی خداوند می فرماید هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو.
 
موسی هم به شیطان گفت : سه پند از هزار و سه پندت را بگو .
 
شیطان گفت:
 
یک: چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی برای انجام آن شتاب کن وگرنه تو را پشیمان می کنم.
 
دو:اگر با زنان بیگانه و نامحرم نشستی غافل از من مباش که تو را به گمراهی وادار میکنم .
 
سه:چون خشم و غضب بر تو مستولی شد جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا می کنم.