...خود را به یاد آور

تنها چیزی که فراموش می کنیم و سعی در به یاد آوردن آن نمی کنیم خودمان است... پس بیایید خود را از نو به یاد اوریم

...خود را به یاد آور

تنها چیزی که فراموش می کنیم و سعی در به یاد آوردن آن نمی کنیم خودمان است... پس بیایید خود را از نو به یاد اوریم

دو دوست

 

دو دوست با پای پیاده در صحرایی سفر می کردند.

آن دو در طول سفر با یکدیگر حرفشان شد و یکی به دیگری سیلی زد.

آن که سیلی خورده بود، خیلی دردش آمد اما بی آنکه حرفی بزند روی شن نوشت:

                                   " امروز بهـترین دوستم به من سیـلی زد."

دو دوست آنقدر پیاده رفتند تا به یک آبادی رسیدند. سپس تصمیم گرفتند آب تنی کنند.

 دوستی که سیلی خورده بود در گل و لای گیر کرد و چیزی نمانده بود غرق شود،

 اما دوستش او را نجات داد.

دوست نجات یافته پس از اینکه حالش جا آمد روی سنگ نوشت:

" امروز بهترین دوستم زندگی مرا نجات داد."

دوستی که سیلی زده بود، پرسید

موقعی که تو را زدم روی شن نوشتی و اکنون که ترا نجات دادم روی سنگ، چرا؟

دوست دیگر پاسخ داد:

 وقتی کسی به ما صدمه می زند باید روی شن نوشت تا باد آن را پاک کند؛

 اما وقتی کسی کار خوبی برای ما انجام می دهد باید روی سنگ حک کرد تا باد هرگز نتواند آنرا پاک کند.

 

" یاد بگیریم بدی ها را روی شن بنویسیم و خوبی ها را روی سنگ."

یادم باشد

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

یادم باشد که روز و روزگار خوش است

وتنها دل ما دل نیست

***
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر، و جواب

 

دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم

و برای سیاهی ها نور بپاشم

***
یادم باشد از چشمه، درسِِ خروش بگیرم

و از آسمان درسِ پـاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست...

 

یادم باشدباید با سنگ هم لطیف رفتار کنم

 

 مبادا دل تنگش بشکند

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن

به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان

***

یادم باشد زندگی را دوست دارم

***
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان

بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود

زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم

***
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی

که از سازَش، عشق می بارد به اسرار

عشق پی برد و زنده شد

***
یادم باشد سنجاقک های سبز، قهر کرده

و از اینجا رفته اند... باید سنجاقک ها را پیدا کنم

یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم

***
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس

فقط به دست دل خودش باز می شود

***
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم

***
یادم باشد زنده ام

                                                           برگرفته از وبلاگ:  اسمان یکرنگی

اشکها

وقتی گریه می کنم من تو را در اشکهایم می بینم ...

اما من اشکهایم را پاک می کنم تا هیچکس نتواند تو را در اشکهایم  ببیند.

روز مادر

 

باغبان هستی:

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.

 

 

باغبان هستی:

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.

 

 

خشم لبریز از مهربانی:

مهربانی و لطافت مادر را بارها یاد کرده ایم و ستوده ایم، ولی من، لحظه های ناب خشم و قهر او را نیز می ستایم؛ لحظاتی که پایم در راه می لغزید و سوی بیراهه می رفتم؛ لحظاتی که دست به خطا می بردم و از سر جهل راه عصیان پیش می گرفتم. نه به کلام او دل می سپردم و نه به نگاه زنهار زده اش وقعی می نهادم. سر در جیب جهالت فرو کرده، راه خود می رفتم و او چون کوهی سترگ، راه بر من می بست. چون رودی خروشان می خروشید، آن گونه که خود را خردتر از آن می دیدم که نافرمانی کنم و چه زود پرده جهالتم دریده می شد و چشم دلم گشوده، و می دیدم که با آن خشم لبریز از مهربانی اش، چگونه راه مرا بر پرتگاه خطا بسته است و آن گاه، فروتنانه به سپاسش می نشستم.

 

قدرت مندی و جدیت:

به همان اندازه که مهربانی و لطافت مادر قابل ستایش است، قدرت مندی و استواری او در راه تربیت صحیح کودک نیز قابل تحسین، و شایسته ستایش است. مادر فهمیده و دانا، با جدیت از مشاجره با کودک و یا کوتاه آمدن در مورد خواست های نا به جای او دوری می کند و با قدرت مندی، راه او را بر خطا می بندد و این، بهترین راه برای حفظ سلامت جسمی و روحی کودکی است که نه خوب و بد را می شناسد و نه می تواند بفهمد و بشناسد.

 

گام به گام رو به سعادت:

مادر مسلمان، در کنار همه محبت های مادرانه و عاطفه بی پایانی که خداوند به او بخشیده، چون راهنمایی است که کودک را از همان ابتدا با اصول اسلامی آشنا می کند. او با نقل داستان های واقعی یا تخیلی، تذکر گام به گام و بیان کودکانه از واقعیت ها و بایدها و نبایدها، کودک را با رفتاری مطلوب و اسلامی پرورش می دهد، آن گونه که این رفتارها از همان آغاز کودکی در وجود کودک برجسته می شود. چنین مادرانی که راه سعادت را بر روی فرزندان خود می گشایند، شایسته تحسین و پاداش الهی هستند.

 

عظمت مقام مادر:

در قانون خلقت، هرچه مقام آفریده ای بالاتر است، وظایف او هم سنگین تر می شود. در این میان، زن که به عنوان انسان، جانشین خدا در زمین و به عنوان مادر، پرورش دهنده افراد جامعه بشری است، از مقام بلند و والایی برخودار است. آیت الله جوادی آملی، در مورد عظمت مقام مادر و وظایف او چنین می نویسد: «یک سلسله مسئولیت های پرورشی به عهده مادر است که مرد از آن محروم است. زن حداقل سی ماه یک سری مسئولیت هایی دارد که مرد ندارد. در این سی ماه که کودک مستقیماٌ از مادر تغذیه می کند، مادر مسئول حفظ دو نفر است؛ یکی برای خود و دیگری برای کودک. آیا این عظمت زن نیست؟ این مسئولیتی نیست که ذات اقدس الهی به زن داده است که به زن فرمود: مسئولیت در حفظ اندیشه ها، افکار و عقاید بیش از مرد است. تو مسئول دو نفری. از این رو مواظب افکار و اندیشه هایت باش؛ زیرا که بسیاری از مسائل، از راه اندیشه به فرزند می رسد».

 

تعالی اندیشه در مادر:

حساسیت مقام زن و دشواری وظایف او، و سنگینی اموری که در خلقت بر عهده او نهاده شده، بسیار دشوار و در عین حال ظریف و دقیق است. توجه مادران به این وظایف حساس، باعث سلامت جامعه بشری است. استاد جواد آملی در این باره چنین می نویسد: «اگر مادری بداند که اندیشه های او در کودک اثر می گذارد، اندیشه ها و بینش های خود را تعالی بیشتری می بخشد، وظیفه مادری تنها این نیست که با وضو بچه را شیر بدهد و (یا هنگام شیر دادن) «بسم الله» بگوید که اینها امور ظاهری و عبادت های ظاهری است؛ بلکه دین می فرماید: مواظب اندیشه های خودت نیز باش».

 

تجلیل ویژه از مادر:

خداوند در جای جای قرآن کریم، به تکریم و احترام پدر و مادر و احسان به آنها سفارش و در مواردی، احسان به والدین را در کنار عبادت حق ذکر می کند. ولی با همه این توصیه ها، در جایی که از زحمات آن دو یاد می کند، تنها از دشواری هایی که مادر تحمل کرده نام می برد و می فرماید:« ما انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، (خاصه مادر) زیرا مادرش (بار وجود) او را به سختی حمل کرده و به سختی فرو نهاده است.» بله آن جا که سخن از سختی ها و زحمات است، خداوند نام مادر را به صورت مخصوص بیان می دارد تا بلندای حق او بر فرزند، آشکار گردد.

 

بلندای مقام مادری:

استاد جوادی آملی درباره توجه و اهتمام زنان به امور خانواده و وظیفه حساس مادران می فرماید: «مبادا  ارزش های مادی و عادی، مقام والای مادری را به دست نسیان بسپارد و آن را کمتر از سمت های دیگر وانمود کند و خانه داری و مدیریت داخلی خانواده که رکن اصیل جامعه اسلامی است، کم رنگ گردد».

 

منزلت رفیع مادر:

حساسیت وظایف مادر به قدری والا و دقیق است که توجه یا عدم توجه به آن، تأثیر آشکار و عمیقی بر آینده کودک و جامعه می گذارد. در حقیقت، مقام مادری پستی کلیدی در جامعه است.

استاد جوادی آملی در مورد مقام مادر می فرماید: «نه اعضای خانواده مجازند مقام شامخ مادری را تنزل دهند، نه افراد جامعه می توانند منزلت رفیع مدیریت داخلی خانه را سبک تلقی کنند، نه نظام حکومتی و سیستم اداره جامعه حق دارد از بهای لازم آن غفلت یا تغافل کند، و نه خود زنان مأذونند که از شناخت چنین جایگاه رفیعی جاهل بوده و یا تجاهل نمایند.»

 

دعا برای والدین:

خدای متعال در کتاب آسمانی اش، قرآن کریم، در چهار مورد احسان و اکرام والدین را بلافاصله بعد از توحید و عبادت خود ذکر کرده که این نشان دهنده تأکید بر وجوب احترام و احسان به والدین و بزرگ داشت مقام آنان است. افزون بر این، در موارد چندی نیز مؤمنان را به دعا در حق والدین و طلب آمرزش برای آنان توصیه کرده است. ما نیز در این روز بزرگداشت مقام مادر، دست به  دعا بر می داریم و از خدای یگانه برای همه مادران مهربان برکت، رحمت و عزت می طلبیم.

 

گاه نیازمندی:

مادران اسوه های فداکاری، جلوه های صبوری و آینه های بردباری اند که کودک را از آغاز بودنش در آغوش پر مهر خویش گرفته و در پناه حمایت خود می پرورانند. لحظه ای از فکر کودک خود غافل نمانده و اندکی بی توجهی به او روا نمی دارند. چه زیباست اگر چنین اسوه های صبوری و فداکاری را، گاهِ پیری که نیازمند حمایت و هم یاری اند، با مهربانی و رحمت بپذیریم، دست یاری به سویشان بگشاییم، و مقام بلندشان را پاس داریم. 

 

اموختم که...

 

در گذر از جاده زندگی اموختم که:

می توان در یک لحظه تصمیم گرفت و یک عمر رنج کشید.

کسانی را که بیشتر دوست داری زودتر از دست می دهی.  

می توان  افکار را کنترل کرد و یا اینکه افکار تو را کنترل کنند.

گاهی  حق داری عصبانی باشی اما  حق نداری ظالم باشی.

مجبور نیستی دوستت را عوض کنی اگر بدانی دوستت عوض خواهد شد.

می توان به رفتن ادامه داد خیلی بعد از انکه تصور کنی که دیگر نمی توانی.

زندگی ات می تواند در یک لحظه توسط مردمی که تو حتی نمی شناسی تغییر کند.

بلوغ به تجربه های تو ودرسهایی که از انها گرفتی مربوط است نه به سالهای زندگیت.

قهرمان کسی است که کاری را که لازم است انجام شود بی توجه به عواقب ان انجام دهد.

اگر کسی انگونه که تو می خواهی دوستت ندارد به این معنی نیست که در عشق او نقصی هست.

حتی زمانی که تصور می کنی چیزی برای بخشیدن نداری می توانی به کسی که کمک می طلبد ببخشی.

 

خدا شیطان را خلق نکرد

آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی

کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت:

 "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز

خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما

نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد.

استاد با رضایت از خودش خیال

کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و

خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت:

 "استاد میتوانم از شما

سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد:

"البته"

شاگرد ایستاد و پرسید:

"استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد:

"این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا

کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت:

 "در واقع آقا, سرما وجود ندارد.

 مطابق قانون فیزیک

چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم

در حقیقت نبودن گرماست.

 هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه

انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد.

 و گرما چیزی است که

 باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد

 یا آنرا دارا باشد.

 صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست.

 تمام مواد در این درجه بدون

حیات و بازده میشوند.

 سرما وجود ندارد.

 این کلمه را بشر برای اینکه

از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد."

شاگرد ادامه داد:

"استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت:

"دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد.

 تاریکی در حقیقت نبودن نور است.

 نور چیزی است که

 میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد.

 اما تاریکی را نمیتوان.

 در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان

نور را به رنگهای مختلف شکست

و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد.

 اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید.

 یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند

و آنرا روشن می سازد.

 شما چطور می توانید تعیین کنید که

 یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟

تنها کاری که می کنید این است که

 میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟

 تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف

 زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسید:

"آقا, شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد:

 "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم.

 او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع

خود دیده میشود.

 او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق

می افتد وجود دارد. اینها

نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد:

 "شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود

وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست.

درست مثل تاریکی و سرما.

 کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد.

خدا شیطان را خلق نکرد.

 شیطان نتیجه آن چیزی است که

وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند.

 مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید

 و تاریکی که در نبود نور می آید.


((آن شاگرد کوچک آلبرت انیشتین بود.))

جوانه و سنگ

زیر یه سنگ سیاه ، دونه ای زد جوونه

سر در آورد از تو خاک ، آسمونو ببینه

سایه ی سیاه سنگ ، افتاده روی تنش

سردی پیکر سنگ ، مونده بود رو بدنش

خسته شد ، نشست رو خاک اون جوونه ی قشنگ

نتونست بیاد بیرون ، از زیر سینه ی سنگ

گفت که زیر سنگ سخت ، من غریب و اسیرم

زیر این حجم کبود ، جون می دم من ، می میرم

سنگه تا حرفو شنید ، قلب سنگییش شکست

گفت که با این همه درد ، نمیشه اینجا نشست

لب پرتگاه جنون ، لغزید و افتاد تو رود

چشمای جوونه دید ، آفتاب و هرچی که بود

چه قشنگه کار سنگ ، تو سکوت شعر من

رسیدن به اوج عشق ، قصه ی سقوط سنگ

یکی هست که می گذره ، از خودش ، ببین چه سخت

سنگه افتاد ته رود ، تا جوونه شد درخت

عرصه پرواز مرغ قکر

گفت: آنجا چشمه خورشید هاست

آسمان ها روشن از نور و صفاست

"موج اقیانوس جوشان فضاست

باز من گفتم که:بالاتر کجاست؟

 

گفت:بالاتر.جهانی دیگر است.

عالمی کز عالم خاکی جداست

پهن دشت آسمان بی انتهاست

باز من گفتم که: بالاتر کجاست؟

 

گفت:بالاتر از انجا راه نیست

زانکه آنجا بارگاه کبریاست

" آخرین معراج ما عرش خداست

"باز من گفتم که:بالاتر کجاست!؟

 لحظه ای در دیدگانم خیره شد

گفت: این اندیشه ها بس نارساست

گفتمش: از چشم شاعر کن نگاه

تا نپنداری که گفتاری خطاست

 

دورتر از چشمه خورشید ها

برتر از این عالم بی انتها

باز هم بالاتر از عرش خدا

"عرصه پرواز مرغ فکر ماست 

               

اندرزهای زندگی

 

کارلوس کاستاندا : دانایان با عمل زندگی می کنند , نه با اندیشه عمل .

آلبرکامو : شغل تنها زمانی ارزش و اعتبار دارد که آزادانه پذیرفته شود .

کارل یونگ : تا چیزی را نپذیریم نمی توانیم تغییرش دهیم .

 ناپلئون : صاحب همت در پیچ و خم های زندگی هیچ گاه با یاس و درماندگی رو به رو نخواهد شد .

 

 

مارو اکلینز : اگر به دنبال موفقیت نروید خودش به دنبال شما نخواهد آمد .

باسیل اس.والش : اگر ندانید که به کجا می روید , چگونه توقع دارید به آنجا برسید ؟

فیثاغورث : خشم با دیوانگی آغاز می شود و با پشیمانی پایان می پذیرد . 

مارک تواین : وقتی هدفمان را از دست می دهیم مجبور هستیم سعی خود را چند برابر کنیم .

 

 

اسمایلز : هیچ یک از تمایلات نفس انسانی خطرناکتر از تمایل به تنبلی نیست .

ناپلئون هیل : کسی که همیشه می خواهد اشتباه دیگران را ثابت کند , آنها را از خود دور می کند .

استون : اندیشیدن تا زمانی که با عمل همراه نباشد , خلاقانه نیست .

آلبرت هوبارد : بزرگترین اشتباهی که کسی مرتکب می شود , این است که دائم از اشتباه کردن بترسد .

 

 

 

اریک باتروورت : هر چه موانع جدی تر و سخت تر باشد , لذت تلاش و پیروزی بیشتر است .

هرشل : یکی از راههای خوشبختی این است که نسبت به کوچکترین نعمت ها شکرگزار باشیم .

زیگ زیگلر : یک انسان ناسپاس خوشبخت نشان بده .

کلمنت استون : شما همانی هستید که فکر می کنید .

 

 

ناپلئون هیل : اگر باور داشته باشی که می توانی , حتما می توانی .

فرانسیس بیکن : یک انسان خردمند فرصتها و شانس ها را می سازد , نه اینکه در انتظار آنها بنشیند .

استون : شجاعت داشته باش تا با حقیقت رو به رو شوی .

حضرت علی (ع) : از دوستی با نادان خودداری کن .

 

 

ضرب المثل آلمانی : برای آدم بهانه گیر همیشه بهانه وجود دارد .

ماکسیم گورکی : دروغ آیین اربابان و بردگان , و حقیقت خدای انسان های آزاد است .

ذهن خود را به آن چه می خواهید معطوف کنید نه آن چه را نمی خواهید .

کسی که در بهار چیزی نکارد در پاییز چیزی درو نخواهد کرد

 

اذان و نماز

  ای انسان هنگامی که پا به دنیا می نهی

  در گوشت اذانی گویند که نمازی ندارد...

  و هنگامی که می میری 

  بر رویت نمازی خوانند که اذانی ندارد

  گویی که تمام زندگیت در دنیا فقط مدت زمانی است که بین یک اذان

  ونماز ان وجود دارد....

  پس زمان بین اذان و نماز ان را برای چیزی که سود ندارد مگذران