-
سایه ها...
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 22:28
سایه ها محصول پشت کردن دیوار ها به آفتابند... بیائید گستاخی دیوارها را تقلید نکنیم تا آفتابی بمانیم...
-
نکته های زندگی
یکشنبه 15 مردادماه سال 1385 20:14
آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است · وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما. · سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد . اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان...
-
الهی
یکشنبه 15 مردادماه سال 1385 19:11
عطا کن : آنقدر شادی تا شادابم کند. آنقدر حرکت که نیرومندم کند. آنقدر اندوه که که حالتم را انسانی کند. آنقدر شکست که فروتنم کند. آنقدر موفقیت که شوقم را بیشتر کند. آنقدر ثروت که نیازهایم را برآورده کند. آنقدر شور و شوق که آینده نگرم کند. آنقدر ایمان که افسردگی ام را برطرف کند آنقدر دوست که آرامشم دهد. آنقدر تصمیم که هر...
-
غنچه
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 18:14
غنچه ای مغرور بودم وقتی گل شدم بیشتر به خود می نازیدم. صاحبخانه یک رقیب روبه رویم قرار داد. از حسادت پژمرده شدم . ولی هر وقت گلبرگی از من می افتاد یکی از گلبرگهای او نیز به نشانه ی رفاقت می افتاد. تا بالاخره هر دو به یک گلبرگ رسیدیم. صاحبخانه آئینه را از مقابلم برداشت و من نتوانستم مردن خود را ببینم.
-
سقا هندی
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 21:53
یک سقا در هند ، دو کوزه بزرگ داشت که هر کدام از آنها را از یک سر میله ای آویزان می کرد و روی شانه هایش می گذاشت . در یکی از کوزه ها شکافی وجود داشت . بنابراین در حالی که کوزه سالم ، همیشه حداکثر مقدار آب ممکن را از رودخانه به خانه ارباب می رساند، کوزه شکسته تنها نصف این مقدار را حمل می کرد. برای مدت دو سال ، این کار...
-
ذرات گردنده
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 19:33
از تن چو برفت جان پاک من و تو، خشتی دو نهند بر مغاک من و تو؛ و آنگه ز برای خشت گور دگران، در کالبدی کشند خاک من و تو. هر ذره که بر روی زمینی بوده است، خورشیدرخی، زهرهجبینی بوده است، گرد از رخ آستین به آزرم فشان، کانهم رخ خوب نازنینی بوده است. ای پیر خردمند پگهتر برخیز، و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز، پندش ده و گو...
-
پس هستم
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 18:40
دکارت می گفت : "من فکر می کنم ، پس هستم آلبرکامو می گفت : "من طغیان می کنم ، پس هستم و فریدون مشیری گفته است: جام دریا از شراب بوسه خورشید لبریز است جنگل شب تا سحر تن شسته در باران ، خیال انگیز ما ، به قدر جام چشمان ِ خود ، از افسون این خمخانه سرمستیم در من این احساس: مهر می ورزیم ، پس هستیم!
-
از خدا خواستم
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 18:34
-
غم نان
شنبه 7 مردادماه سال 1385 18:09
گاری سیب فروش سر میدان افتاد مرد از جاذبه در بهت خیابان افتاد سیبها ریخت که از مرد نماند چیزی جوی پرشد که دو سر عایله در آن افتاد بعد از آن کوچه ندیدش به گمانم آن مرد یک دو ماهی به همین جرم به زندان افتاد یا نه مثل همه ی مردم شیدا شاید گذرش بر حرم شاه – شهیدان افتاد گره مشکل او دست خدا باز نشد کار او باز به یک مشت...
-
هفت بار نکوهش
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 12:52
نفس خود را هفت بار نکوهش کردم: اولین بار: هنگامی که می خواستم با پایمال کردن ضعیفان خودم را بالا ببرم. دومین بار: هنگامی که در مقابل کسانی که ناتوان بودند خود را به نا خوشی زدم. سومین بار: هنگامی که انتخاب را به عهده من گذاردند به جای امور مشکل امور آسان و راحت را بر گزیدم. چهارمین بار: هنگامی که مرتکب اشتباهی شدم و...
-
دو دوست
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 12:39
دو دوست با پای پیاده در صحرایی سفر می کردند . آن دو در طول سفر با یکدیگر حرفشان شد و یکی به دیگری سیلی زد . آن که سیلی خورده بود، خیلی دردش آمد اما بی آنکه حرفی بزند روی شن نوشت : " امروز بهـترین دوستم به من سیـلی زد ." دو دوست آنقدر پیاده رفتند تا به یک آبادی رسیدند . سپس تصمیم گرفتند آب تنی کنند . دوستی که سیلی...
-
یادم باشد
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 12:03
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست *** یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر، و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم *** یادم باشد از...
-
اشکها
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 11:20
وقتی گریه می کنم من تو را در اشکهایم می بینم ... اما من اشکهایم را پاک می کنم تا هیچکس نتواند تو را در اشکهایم ببیند.
-
روز مادر
یکشنبه 25 تیرماه سال 1385 23:20
باغبان هستی: مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. باغبان هستی: مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که...
-
اموختم که...
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 18:52
در گذر از جاده زندگی اموختم که: می توان در یک لحظه تصمیم گرفت و یک عمر رنج کشید. کسانی را که بیشتر دوست داری زودتر از دست می دهی. می توان افکار را کنترل کرد و یا اینکه افکار تو را کنترل کنند. گاهی حق داری عصبانی باشی اما حق نداری ظالم باشی. مجبور نیستی دوستت را عوض کنی اگر بدانی دوستت عوض خواهد شد. می توان به رفتن...
-
خدا شیطان را خلق نکرد
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 18:58
آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟ استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند. آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد" استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟" شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا" استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را...
-
جوانه و سنگ
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 23:47
زیر یه سنگ سیاه ، دونه ای زد جوونه سر در آورد از تو خاک ، آسمونو ببینه سایه ی سیاه سنگ ، افتاده روی تنش سردی پیکر سنگ ، مونده بود رو بدنش خسته شد ، نشست رو خاک اون جوونه ی قشنگ نتونست بیاد بیرون ، از زیر سینه ی سنگ گفت که زیر سنگ سخت ، من غریب و اسیرم زیر این حجم کبود ، جون می دم من ، می میرم سنگه تا حرفو شنید ، قلب...
-
عرصه پرواز مرغ قکر
شنبه 10 تیرماه سال 1385 20:19
گفت: آنجا چشمه خورشید هاست آسمان ها روشن از نور و صفاست "موج اقیانوس جوشان فضاست باز من گفتم که:بالاتر کجاست؟ گفت:بالاتر.جهانی دیگر است. عالمی کز عالم خاکی جداست پهن دشت آسمان بی انتهاست باز من گفتم که: بالاتر کجاست؟ گفت:بالاتر از انجا راه نیست زانکه آنجا بارگاه کبریاست " آخرین معراج ما عرش خداست "باز من گفتم...
-
اندرزهای زندگی
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 22:50
کارلوس کاستاندا : دانایان با عمل زندگی می کنند , نه با اندیشه عمل . آلبرکامو : شغل تنها زمانی ارزش و اعتبار دارد که آزادانه پذیرفته شود . کارل یونگ : تا چیزی را نپذیریم نمی توانیم تغییرش دهیم . ناپلئون : صاحب همت در پیچ و خم های زندگی هیچ گاه با یاس و درماندگی رو به رو نخواهد شد . مارو اکلینز : اگر به دنبال موفقیت...
-
اذان و نماز
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 17:12
ای انسان هنگامی که پا به دنیا می نهی در گوشت اذانی گویند که نمازی ندارد... و هنگامی که می میری بر رویت نمازی خوانند که اذانی ندارد گویی که تمام زندگیت در دنیا فقط مدت زمانی است که بین یک اذان ونماز ان وجود دارد.... پس زمان بین اذان و نماز ان را برای چیزی که سود ندارد مگذران
-
پنج وارونه
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 17:02
خواهر کوچکم از من پرسید: پنج وارونه چه معنا دارد؟ من به او خندیدم. گفت:روی دیوار و درختان دیدم. باز هم خندیدم. گفت:خودم دیدم که پسر همسایه پنج وارونه به ان دختر داد انقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم.... با خودم گفتم بعدها با دیدن بی وقفه درد سقف دلت که خم گردید ان وقت می فهمی پنچ وارونه چه معنا...
-
خدا
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 16:27
خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزنم.بر پهنه اسمان صحنه هایی از زندگیم برق زد. در هر صحنه دو جفت جای پا روى شن دیدم.یکى متعلق به من و دیگرى متعلق به خدا. وقتى اخرین صحنه در مقابلم برق زد. به پشت سر و به جاى پاهاى روى شن نگاه کردم اه............. تنها یک جفت جاى پا روى شنهاى ساحل بود و این در سختترین و غمگینترین دوران...
-
چند نوشته...
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 16:25
همه دوست دارن به بهشت بروند اما کسی دوست ندارد بمیرد لازمه بهشت رفتن مردن است **** اگربرای یک کار غلط هزار دلیل درست بیاوری می شود هزار و یک غلط ... ابو علی سینا **** سکوت سنگین شب نشان از مرگ پرستو در واپسین لحظه های روز است وای که در سپیده دم فردا چه خواهد آمد بر سر قاصد کهای این باغ **** بچه ها کاغذی بردارید...
-
بازار بزاز ها
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 00:53
بازار بزاز ها زن های چادری دستم از دست مادرم رها شد ناگهان همه ی چادر ها همرنگ چادر مادرم شدند از همان موقع از بازار بزاز ها بدم آمد مسیر مدرسه ام از این گذر بود یادم هست برادرم برای گوشمالی در این مسیر دستم را رها کرد هیچ گاه سعی نکردم از این مسیر به تنهایی عبور کنم سالها گذشت... وقت آن رسیده بود که مرد خطابم کنند...
-
خودت
جمعه 26 خردادماه سال 1385 18:15
باورت می شه ؟ آن قدر زیاد خوابت را دیدهام آن قدر زیاد با سایهات راه رفته ام، حرف زدهام آن قدر سایهات را دوست داشتهام که دیگر چیزی از خودت برایم باقی نمانده... «روبر دسنوس»
-
زن
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 19:27
زن! تو ای آیت ماه شهدچکان! از سپهر بلند فرود آی و شب تارِ ما را منور کن! زن! تو ای مایه خوشی آدمی! تویی که در زنانگیات، رقص امواجِ دریای شیر که خدایان تو را از آن آفریدهاند محفوظ مانده! ما ساکنان سه جهان – کودکی، جوانی، پیری – گهواره سینه تو را سرچشمه سه نیروی مرموزِ زنانه میدانیم: هنگام کودکی، از آن شیر میخوریم؛...
-
دنیا
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 18:22
دنیا دو روز است یک روز با تو و روز دیگر علیه تو روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مگرد زیرا هر دو پایان پذیرند. امام علی(ع) خوب خانه ای است دنیا، امّا دنیا برای کسی است که آن راخانه ی خود نداند . حضرت علی (ع) به دنیا به دید بی اعتنایی که بی میل به آن هستید نگاه کنید: زیرا به خداسوگند به زودی ساکنان...
-
امید
جمعه 19 خردادماه سال 1385 21:30
دیروز را رها کن چون کاری براش از دستت بر نمیاد بخاطر فردا امروزت را خراب نکن چون نمیدانی که فردا چه خواهد شد پس تا میتوانی به اینک بیندیش و در لحظه ها زندگی کن
-
احساس
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 18:08
می گویند شیشه ها بی احساسند اما.... . وقتی غصه ی غبارگرفته ی دلم را بر روی شیشه ی بخار گرفته ی اتاقم نوشتم آرام آرام گریست!
-
غم
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 16:28
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در می زند در را گشودم روی او دیدم غم است در می زند ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا غم با همه بی گانگی هر شب به من سر می زند