...خود را به یاد آور

تنها چیزی که فراموش می کنیم و سعی در به یاد آوردن آن نمی کنیم خودمان است... پس بیایید خود را از نو به یاد اوریم

...خود را به یاد آور

تنها چیزی که فراموش می کنیم و سعی در به یاد آوردن آن نمی کنیم خودمان است... پس بیایید خود را از نو به یاد اوریم

غنچه

غنچه ای مغرور بودم وقتی گل شدم بیشتر به خود می نازیدم.

صاحبخانه یک رقیب روبه رویم قرار داد.

از حسادت پژمرده شدم .

ولی هر وقت گلبرگی از من می افتاد

یکی از گلبرگهای او نیز به نشانه ی رفاقت می افتاد.

تا بالاخره هر دو به یک گلبرگ رسیدیم.

صاحبخانه آئینه را از مقابلم برداشت و

من نتوانستم مردن خود را ببینم.

نظرات 1 + ارسال نظر
میلاد پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ق.ظ http://behtarinsite.blogsky.com

سلام.خوشحال شدم که به من سر زدید.
راستی شعرتون هم زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد