از تن چو برفت جان پاک من و تو،
خشتی دو نهند بر مغاک من و تو؛
و آنگه ز برای خشت گور دگران،
در کالبدی کشند خاک من و تو.
هر ذره که بر روی زمینی بوده است،
خورشیدرخی، زهرهجبینی بوده است،
گرد از رخ آستین به آزرم فشان،
کانهم رخ خوب نازنینی بوده است.
ای پیر خردمند پگهتر برخیز،
و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز،
پندش ده و گو که، نرم نرمک میبیز،
مغز سر کیقباد و چشم پرویز!
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده،
بلبل ز جمال گل طربناک شده،
در سایهی گل نشین که بسیار این گل،
از خاک برآمده است و در خاک شده!
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست،
بی بادهی گلرنگ نمیشاید زیست؛
این سبزه که امروز تماشاگه ماست،
تا سبزهی خاک ما تماشاگه کیست!
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست،
برخیز و به جام باده کن عزم درست؛
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست،
فردا همه از خاک تو برخواهد رست!
هر سبزه که برکنار جویی رسته است،
گویی ز لب فرشته خویی رسته است؛
پا بر سر هر سبزه به خواری ننهی،
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است.
می خور که فلک بهر هلاک من و تو،
قصدی دارد به جان پاک من و تو؛
در سبزه نشین و می روشن میخور،
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو!
دیدم به سر عمارتی مردی فرد،
کو گل به لگد میزد و خوارش میکرد،
وان گل به زبان حال با او میگفت:
ساکن، که چو من بسی لگد خواهی خورد!
بردار پیاله و سبو ای دل جو،
برگرد به گرد سبزهزار و لب جو؛
کاین چرخ بسی قد بتان مهرو،
صد بار پیاله کرد و صد بار سبو!
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی،
سرمست بدم چو کردم این عیاشی
با من به زبان حال میگفت سبو:
من چون تو بدم، تو نیز چون من باشی!
زان کوزهی می که نیست در وی ضرری،
پر کن قدحی بخور، بمن ده دگری؛
زان پیشتر ای پسر که در رهگذری،
خاک من و تو کوزه کند کوزهگری.
بر کوزهگری پریر کردم گذری،
از خاک همی نمود هر دم هنری؛
من دیدم اگر ندید هر بیبصری،
خاک پدرم در کف هر کوزهگری.
هان کوزهگرا بپای اگر هشیاری،
تا چند کنی بر گل مردم خواری؟
انگشت فریدون و کف کیخسرو،
بر چرخ نهادهای، چه میپنداری؟
در کارگه کوزهگری کردم رای،
در پلهی چرخ دیدم استاد به پای
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر،
از کلهی پادشاه و از دست گدای!
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است،
در بند سر زلف نگاری بوده است؛
این دسته که بر گردن او میبینی:
دستی است که برگردن یاری بوده است!
در کارگه کوزهگری بودم دوش،
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش؛
هر یک به زبان حال با من گفتند:
«کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش؟»